وبسایت خبری کوردنیوزر،خبرها و رویدادهای ایران و جهان و مناطق کردنشین را در معرض دید بازدید کنندگان وکاربران محترم قرارمیدهد.ولازم به ذکراست وبسایت کوردنیوزکاملامستقل و وابسته به هیچ یک از جناحهای سیاسی نمیباشد. باتشکر مدیر وبسایت :علیرضاحسینی سقز
امامزاده بیژن
10 / 11 / 1391 ساعت 3:23 | بازدید : 5062 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 

.

.

.

.

.

نیشخندhalehooleنیشخند

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


عروسی رفتن دخترهاوپسرها
10 / 11 / 1391 ساعت 3:23 | بازدید : 5873 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )




عروسی رفتن دخترها:

دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه ی خاطرش اینه که : من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار " پرو" لباس داره... اون دامن رو با این تاپ ست می کنه، یا اون شلوار رو با اون شال!! ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر

سر هم می ره لباس می خره!! بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد...حالا متناسب رنگ لباس، رنگ آرایش صورتش و تعیین می کنه...اگر هم توی این مدت قبل از مهمونی، چیزی از لوازم آرایش مثل لاک و سایه و...که رنگهاشو نداره رو تهیه می کنه...

حتی مدل مویی که اون روز می خواد داشته باشه رو تعیین می کنه...مثلا ممکنه " شینیون" کنه یا مدل دار سشوار بکشه...! البته سعی می کنه با رژیم غذایی سفت و سخت تناسب اندامشم حفظ بکنه... یه رژیمی هم برای پوست صورت و بدنش می گیره..! مثل پرهیز از خوردن غذاهای گرم! ماسک های زیادی هم می زاره، از شیر و تخم مرغ و هویج و خیار و توت فرنگی و گوجه فرنگی(اینا دستور غذا نیستا!!) گرفته تا لیمو ترش ( این لیمو ترش واقعا معجزه می کنه، به یه بار امتحانش می ارزه!) خوب، روز موعود فرا می رسه! ساعت 8 صبح از خواب بیدار می شه( انگار که یه قرار مهم داره) بعد از خوردن صبحانه، می پره تو حموم،...بالاخره ساعت 10 تا 10:30 می یاد بیرون...( البته ممکنه یه بار هم تو حموم ماسک بزاره...که تا ساعت 11 در حمام تشریف داره!) بعد از ناهار...! لباس می پوشه می ره آرایشگاه، چون چند روز قبلش زنگ زده و وقت آرایشگاه گرفته برای ساعت 1:30 بعد از ظهر... توی آرایشگاه کلی نظر خواهی می کنه از اینو اون که چه مدل مویی براش بهترتره، هر چی هم ژورنال آرایشگر بنده خدا داره رو می گرده ....آخر سر هم خود آرایشگر به داد طرف می رسه و یه مدل بهش پیشنهاد می کنه و اونم قبول می کنه!! ساعت 3 می رسه خونه... بعد شروع میکنه به آرایش کردن...!
بعد از پوشیدن لباس که خیلی محتاطانه صورت می گیره ( که مدل موهاش خراب نشه) یه عکس یادگاری از چهره ی زیباش می گیره که بعدا به نامزد آینده اش نشون بده!!
ساعت 8 عروسی شروع می شه...یه جوری راه می افته که نیم ساعت زودتر اونجا باشه!!

عروسی رفتن پسرها:

اگر دو، سه هفته قبل بهشون بگی یا دو، سه ساعت قبل هیچ فرقی نمیکنه!!
روز عروسی، ساعت 12 ظهر از خواب بیدار می شه... خیلی خونسرد و ریلکس! صبحانه خورده و تمام برنامه های تلویزیون رو می بینه!
ساعت 6 بعد از ظهر، اون هم حتما با تغییر جو خونه که همه دارن حاضر می شن یادش می افته که بعله...عروسی دعوتیم..!
بعد از خبر دار شدن انگار که برق گرفته باشنش...! می پره تو حموم...
توی حموم از هولش، صورتشم با تیغ می بره...!!( بستگی به عمق بریدن داره، ممکنه مجبور بشه با همون چسب زخم بره عروسی!)
ریش هاش زده نزده( نصف بیشترو تو صورتش جا می زاره!!)از حموم می یاد بیرون...
ساعت 6:30 بعد از ظهره...هنوز تصمیم نگرفته چه تیپی بزنه، رسمی باشه یا اسپرت...!
تازه یادش می افته که پیرهنشو که الان خیلی به اون شلوارش می یاد اتو نکرده!
کلی فحش و بد و بیراه به همه می ده که چرا بهش اهمیت نمی دن و پیرهنشو تو کمد لباساش بوده رو پیدا نکردن و اتو نکردن و چرا!!!!
خلاصه...بالاخره یه لباس مناسب با کلی هول هول کردن پیدا می کنند و می پوشه(البته اگر نیاز بود که حتما به کمد لباس پدر و بردار هم دستبرد می زنه!!) ساعت 8 شب عروسی شروع می شه، ساعت 9:30 شب به شام عروسی می رسه..! البته اگر از عجله ی زیادش، توی راه تصادف نکرده باشه دیر تر از این به عروسی نمی رسه!!
.
.
.
.
.
نیشخندhalehooleنیشخند
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


شنل قرمزی 2010
10 / 11 / 1391 ساعت 3:23 | بازدید : 4741 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
یه روز مادر شنل قرمزی رو به دخترش کرد و گفت :
عزیزم چند روزه مادر بزرگت مبایلشو جواب نمیده
هرچی SMS هم براش میزنم باز جواب نمیده
online هم نشده

چند روزه .نگرانشم

چند تا پیتزا بخر با یه اکانت ماهانه براش ببر . ببین حالش چطوره
شنل قرمزی گفت : مامی امروز نمیتونم
قراره با پسر شجاع و دوست دخترش خانوم کوچولو و خرس مهربون بریم دیزین اسکی!!!
مادرش گفت : یا با زبون خوش میری . یا میدمت دست داداشت گوریل انگوری لهت کنه!!!
شنل قرمزی گفت : حیف که بهشت زیر پاتونه . باشه میرم
فقط خواستین برین بهشت کفش پاشنه بلند نپوشین!!
مادرش گفت : زود برگرد . قراره خانواده دکتر ارنست بیان
می خوان ازت خواستگاری کنن واسه پسرشون!!
شنل قرمزی گفت : من که گفتم از این پسر لوس دکتر خوشم نمیاد
یا رابین هود یا هیچ کس . فقط اون و می خوام!!
شنل قرمزی با پژوی 206 آلبالوئی که تازه خریده از خونه خارج میشه
بین راه حنا دختری در مزرعه رو میبینه
شنل قرمزی: حنا کجا میری ؟؟؟
حنا : وقت آرایشگاه دارم . امشب یوگی و دوستان پارتی دعوتم کردن
شنل قرمزی: ای نا کس حالا تنها میپری دیگه !!
حنا : تو پارتی قبلی که بچه های مدرسه آلپ گرفته بودن امل بازی در آوردی
بهت گفتن شب بمون گفتی مامانم نگران میشه . بچه ها شاکی شدن دعوتت نکردن
شنل قرمزی: حتما اون دختره ایکبری سیندرلا هم هست ؟؟؟
حنا : آره با لوک خوشانس میان
شنل قرمزی: برو دختره ی ...........................................
( به علت به کار بردن الفاظ رکیک غیر قابل پخش بود )
شنل قرمزی یه take off میکنه و به راهش ادامه میده
پشت چراغ قرمز چشمش به نل می خوره !!!!!
ماشینا جلوش نگه میداشتن اما به توافق نمی رسیدن و می رفتن
میره جلو سوارش میکنه
شنل قرمزی : تو که دختر خوبی بودی نل !!!!!
نل : ای خواهر . دست رو دلم نذار که خونه
با اون مرتیکه ...... راه افتادیم دنبال ننه فل.. فل.. شدمون!!
شنل قرمزی: اون که هاج زنبور عسل بود
نل : حالا گیر نده . وسط راه بابا مون چشمش خورد به مادر پرین رفت گرفتش
این دختره پرین هم با ما نساخت ما رو از خونه انداختن بیرون
زندگی هم که خرج داره . نمیشه گشنه موند
شنل قرمزی : نگاه کن اون رابین هود نیست ؟؟؟؟ کیف اون زن رو قاپید
نل : آره خودشه . مگه خبر نداشتی ؟ چند ساله زده تو کاره کیف قاپی
جان کوچولو و بقیه بچه ها هم قالپاق و ضبط بلند میکنن
شنل قرمزی : عجب !!!!!!!!!!!!!!
نل : اون دوتا رو هم ببین پت و مت هستن . سر چها راه دارن شیشه ماشین پاک می کنن
دخترک کبریت فروش هم چهار راه پائینی داره آدامس میفروشه
شنل قرمزی : چرا بچه ها به این حال و روز افتادن؟؟؟؟
نل : به خودت نگاه نکن . مادرت رفت زن آقای پتیول شد
بچه مایه دار شدی . بقیه همه بدبخت شدن
.
.
.
.
.
نیشخندhalehooleنیشخند
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


جنی (داستان طنز) :D
10 / 11 / 1391 ساعت 3:23 | بازدید : 5005 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 

یه روزی یه مرده نشسته بوده و داشته روزنامه اش رو می خونده که زنش یهو ماهی تابه رو می کوبه تو سرش!
مرده می گه: برا چی این کار رو کردی؟
زنش جواب می ده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه تکه کاغذ پیدا کردم که توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود…
مرده می گه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش جنی بود.
زنش معذرت خواهی می کنه و می ره به کارای خونه برسه.
سه روز بعد، مرد داشت تلویزین تماشا می کرد که زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر می کوبه تو سرش به طوری که مرده تقریبا بیهوش می شه.
مرد وقتی به خودش میاد می پرسه این بار برای چی منو زدی؟
زنش جواب می ده: آخه اسبت زنگ زده بود!

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


درسته...
شنبه 10 / 11 / 1391 ساعت 3:20 | بازدید : 3674 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
درسته که یه روزی فراموش می کنی و یه روز دیگه فراموش می شی ولی اینو بدون فراموش شدگان هرگز فراموش کنندگان را فراموش نمی کنند.

موضوعات مرتبط: شعر , جملات نغز , ,

|
امتیاز مطلب : 11
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


9 / 11 / 1391 ساعت 7:4 | بازدید : 5640 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
 نقش مرگ بر بنی آدم چون اثر گردنبند بر گردن دوشیزگان است
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


9 / 11 / 1391 ساعت 7:4 | بازدید : 5443 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )
ماه محرم
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


9 / 11 / 1391 ساعت 7:4 | بازدید : 6101 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

جملات زیبا درباره تسلیت اربعین حسینی

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


9 / 11 / 1391 ساعت 7:4 | بازدید : 6027 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

 

 

گفتمش نقاش رانقشي بکش اززندگي

باقلم نقش حبابي برلب درياکشيد

گفتمش تصويري ازليلي ومجنون رابکش

عکس حيدردرکنارحضرت زهراکشيد

گفتمش برروي کاغذعشق راتصويرکن

دربيابان بلاتصويري ازسقاکشيد

گفتمش نقشي بزن ازرنگ ناموس خدا

هيجده گلبرگ پرپرروي ميخ درکشيد

گفتمش فزت ورب الکعبه مي آيدبه گوش

فرق مولاراشکسته تابه سوي حق کشيد

گفتمش لالايي مادربراي طفل درقنداقه اش

خون اصغردرميان آسمان رقصان کشيد

گفتمش يک ياس پرپردربرآن باغبان

اربن ارباقلب ليلااکبررعناکشيد

گفتمش گوياحسين لب تشنه آخرشدشهيد

يک لب ترکيده برشنهاي آن صحراکشيد

گفتمش يک دخترک کزهجربابامي گريست

يک خرابه پرززنهابرسرنعشش کشيد

گفتمش نقاشي ات رانام درخوربايداست

کهيعص(کاف هاياعين صاد)ازرنگ نيلوفرکشيد

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


9 / 11 / 1391 ساعت 7:4 | بازدید : 5242 | نویسنده : علیرضاحسینی سقز | ( نظرات )

ساحة مابین الحرمین الشریفین:

 

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نظر سنجی

بنظرشماكدام يك ازشهرهاي كردنشين زيربيشترهدف تهاجم فرهنكي قراركرفته است؟

آرشیو مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان kurdnews و آدرس kordstan.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را د




آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 5108
:: کل نظرات : 151

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 47

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 3902
:: باردید دیروز : 24392
:: بازدید هفته : 53129
:: بازدید ماه : 162523
:: بازدید سال : 1205287
:: بازدید کلی : 7354394