در چشمهايم شور دريا غوطهور نيست
مردابم و ديگر درونم شور و شر نيست
عمريست ديگر در نگاهم هيچ فرقي
بين كوير لوت و درياي خزر نيست
جغرافياي باورم خشك است و سوزان
در آسمانم، هيچ ابري بارور نيست
حالا شبيه سرزميني بيعبورم
در كوچههاي سوت و كورم، رهگذر نيست
افكار من با آدمكها فرق دارد
گاهي خلاف رود رفتن، بيخطر نيست
بايد پس از اين همدمم آيينه باشد
وقتي كسي مثل خودم اين دور و بر نيست
حسين فروزنده