در لطیفترین بخش حماسه ماندگار گیلگمش در باب مرگ آمده است:
هیچ کس مرگ را نمی بیند هیچ کس چهره مرگ را نمی بیند. صدای مرگ را هم نمی شنود. مرگ وحشی فقط انسان رابرزمین می کوبد. اما وقتی خصومت بر زمین حاکم شود سپس ناگهان هیچ چیز وجود ندارد مرگ نه تنها انسان را که یادمانهای انسانی را می میراند. گنجینه هایش را می کوباند.کاخ های تاریخی اش را ویران می سازد.هویت نسل آدمی را به باد می سپارد.آثار باستانی مرگ را می بینند. چهره در چهره مرگ دوخته است.صدایش را هم می شنود.مرگ وحشی اینبار به جان دارایی های بیادمان مانده آدمی افتاده است. مرگ هایی در قالب تخریب نشانی و نمادی با مفهوم نبرد و ستیز نابخردانه بشر با آنچه هویت تاریخی او را شکل داده است می باشند که خود داستانی غمناکتر از افسانه گیلگمش پیدا کرده است.